مايه‌دار شدن دغدغه خيلي از ماست؛ نيست؟ اگر واقعا چند ميليارد به‌ شما بدهند، زندگي‌تان چه شكلي مي‌شود؟

 تصويري واقعي‌  از زندگي بچه مايه‌دارها داريد يا تصورتان محدود مي‌شود به فيلم‌ها و شنيده‌هاي اغراق‌آميز دوست و رفيق؟

نكند خودتان هم از آن دخترها يا پسرهايي هستيد كه ديگر بي‌‌خيال تيپ و قيافه و ملاك‌هاي ديگر براي ازدواج شده‌ايد و دنبال پسر يا دختر مايه‌داري مي‌گرديد كه مجهز به خانه و ماشين و منبع درآمد بي‌پايان پدر باشد؟

نكند شما هم رؤياي شركت در مسابقه‌هاي جنون‌آ‌ميز بعضي از اين بچه‌‌مايه‌دارها را داريد؟ مسابقه‌هايي كه ديگر در آن پول داشتن مهم نيست، بايد چيزي رو كني كه بقيه بزنند بغل؛ گران‌ترين ماشين را داشته باشي، گران‌ترين كت و شلوار را بپوشي، به گران‌ترين رستوران بروي و... در اين گزارش درباره اين تب تند حرف زده‌ايم؛ تبي كه انگار روزبه‌روز دارد در جامعه مصرفي ما بيشتر مي‌شود.

فقط حواستان باشد كه صحبت از خرج‌هاي الكي و بي‌قاعده‌اي است كه گريبان بعضي‌ها را گرفته وگرنه طبيعي است كه خانواده‌اي با سطح مالي بالاتر، از چيزهاي گران‌تر و امكانات بيشتري براي گذران زندگي استفاده كند. صحبت از بد بودن پولداري نيست؛ صحبت از جنون خرج كردن است.

نمي‌توانم به دخترها اعتماد كنم

آقاي جوان مايه‌دارسر و وضعش معمولي است؛ آن‌قدر كه آدم جا مي‌خورد. به اصرار ما به دفتر مجله آمده. همچنان مي‌گويد فرقي با بقيه ندارد و ما قضيه را بيخود گنده كرده‌ايم. براي همين هم آدم كم‌كم شك مي‌كند كه نكند حرف‌هاي ديگران اشتباه بوده و طرف اصلا بچه پولدار نباشد.

با همه اين حرف‌ها، اعتماد به نفسمان را حفظ مي‌كنيم و مي‌نشينيم پاي گفت‌وگو. نه‌خير، اشتباهي در كار نيست؛ اين آقاي جوان با سر و‌ وضع معمولي در صحبت‌هايش به اعداد و ارقامي اشاره مي‌كند كه در ذهن خبرنگار جماعت نمي‌گنجد...

  •   آدمي مثل تو صبح تا شبش را چطور مي‌گذراند؟

مثل همه آدم‌ها. حالا كه سرم شلوغ است. هميشه دانشگاه هستم و اصلا وقت سرخاراندن ندارم. در يك مؤسسه آزاد، خلباني مي‌خوانم.

  •   شنيده‌ام هزينه كلاس‌هاي خلباني خيلي بالاست.

نه، كل دوره حدود 30 ميليون تومان درمي‌آيد. به نسبت بقيه چيزها چندان هم گران نيست.

  •  30 ميليون براي خيلي‌ها زياد است. من اگر همچين پولي داشته باشم، ترجيح مي‌دهم كار بهتري با آن بكنم.

الان با 30 ميليون تومان كاري نمي‌شود كرد. خانه هم كه نمي‌شود خريد. رقم آن‌قدرها بالا نيست كه بشود با آن كاري را شروع كرد. پس بهتر است آدم آن را خرج كاري كند كه دوست دارد.

  •  حالا واقعا اين‌قدر خلباني را دوست داري؟

بله، خلباني را خيلي دوست دارم، بيشتر به خاطر اينكه يك كار ويژه است و هر كسي مدرك خلباني ندارد. مي‌خواستم مدركم تك باشد.

  •   اين مدرك را براي چي مي‌خواهي؟ به نظر نمي‌آيد براي كاركردن خيلي نياز به مدرك داشته باشي.

نه، اصلا به خلباني به عنوان شغل نگاه نمي‌كنم. فقط مي‌خواهم مدرك داشته باشم. الان اگر مدرك نداشته باشي، هرچقدر هم كه پول داشته باشي، دوستان خودت هم تحويلت نمي‌گيرند.

  •  واقعا بدون مدرك دوست‌هاي خودت هم تحويلت نمي‌گيرند؟

نه. مدرك براي همه شده يك‌جور وسيله پز دادن. الان هركدامشان 12-10 تومان داده‌اند مدرك گرفته‌اند. هيچ‌كس حال و حوصله دانشگاه‌رفتن ندارد. اما مدرك خلباني تك است، هر كسي نمي‌تواند خلبان شود.

  •  به فكر كاركردن هم هستي؟

بله، خيلي زياد. دلم مي‌خواهد سرم گرم باشد. از كار و فعاليت خوشم مي‌آيد.

  •  كار خاصي هم مدنظرت هست؟

يك حرف‌هايي زده‌ايم، هنوز به نتيجه نرسيده‌ام. پدرم ايده‌هاي خوبي دارد اما بيشترشان براي من سنگين است.

  •   هيچ‌وقت فكر نكرده‌اي با پدرت كار كني؟

چرا مدتي هم اين كار را كردم. قبل از اينكه بروم دانشگاه با پدرم كار مي‌كردم. البته دفتر جداگانه داشتم و تا حدودي مستقل بودم. پدرم مواد اوليه صنايع پلاستيك وارد مي‌كند. كارخانه پلاستيك‌سازي هم دارد. كنار پدرم مواد اوليه وارد مي‌كردم. بد هم پول درنمي‌آوردم. حالا هم اگر كار جديدي شروع نكنم، دوباره برمي‌گردم سر همان كار. ماهي 15-14 ميليون درمي‌آوردم. كار مطمئني است. سرمايه‌اي كه مي‌گذاريم حتما برمي‌گردد.

  •   اين 15-14 ميليون را چه‌كار مي‌كردي؟

خرج، آدم پول را خرج مي‌كند ديگر...

  •  آخر آدم چطور مي‌تواند 15 ميليون تومان را در يك ماه خرج كند؟

حساب كتاب نمي‌كردم، خرج مي‌شد. يك سوله خريده بودم كه ماهي 3 ميليون قسطش را مي‌دادم. بقيه‌اش را هم با بچه‌ها مي‌رفتيم بيرون خرج مي‌كرديم. مقداري از پول‌هايم را هم خرج اسب‌هايم مي‌كردم.

  •  پس اسب هم داري! غير از اسب‌سواري، تفريح ديگري هم داري؟

تفريح باحال زياد داريم؛ كارتينگ، باغ و ويلاهاي بچه‌ها، رستوران... دهكده‌فشم هم پاتوقمان است. اما بعد از اسب‌ سواري، بهترين تفريحم پروازهاي تفريحي است. مي‌رويم فرودگاه سپهر، تفريحي خلباني مي‌كنيم.

  •  ساعتي چند برايتان آب مي‌خورد؟

ساعتي 100 هزار تومان. هر دفعه كه 6-5 ساعت مي‌نشينيم، 600-500 هزار توماني مي‌شود.

  •  حالا كه سر كار نمي‌روي، باز هم از اين برنامه‌ها داري؟

بله، از پدرم پول مي‌گيرم.

  •  هيچ‌وقت پرسيده پول را براي چه مي‌خواهي؟

پدرم آدم دست و دلبازي است. به ما ياد داده كه جيب من و تو نداريم. حالا هم 600-500 تومان را بدون سؤال و جواب مي‌دهد.

  •  اهل دورزدن با ماشين هم هستي؟

نه زياد. با اين‌جور كارها حال نمي‌كنم. ترجيح مي‌دهم به جاي زمين در آسمان دور بزنم.

  •   انتظار داشتم گوشي به‌روزتري دست‌ات ببينم.

يك آي‌ميت (i-mate) داشتم كه از دستم افتاد و شكست. اين گوشي موقتي است. منتظرم گوشي مدل جديد بيايد تا بخرم.

  •  پس حسابي گوشي‌بازي؟

نه، دلم مي‌خواهد گوشي دستم تك باشد، هيچ‌كس نداشته باشد. براي همين هم دست نگه داشته‌ام. گوشي‌هاي بازار الان قديمي شده‌اند. به جايش، اين‌طوري گوشي، مدتي طولاني دستم مي‌ماند. مي‌خواهم حداقل 7-6 ماهي گوشي دستم باشد.

  •   تابه‌حال به ازدواج فكر كرده‌اي؟

نه، راستش بيشتر دلم مي‌خواهد از ايران بروم و تنها زندگي كنم. تنهايي را بيشتر دوست دارم. شايد چون نمي‌توانم به آدم‌هاي دور و برم راحت اعتماد كنم. حس مي‌كنم مردم بيشتر به خاطر موقعيتم با من ارتباط برقرار مي‌كنند تا خودم. نمي‌توانم به دختري اعتماد كنم مگر اينكه موقعيتش از من بهتر باشد. دخترهاي با موقعيت بالاتر هم كه با كساني كه از خودشان پايين‌ترند، ازدواج نمي‌كنند!

  •  چه آرزويي داري؟ چيز خاصي هست كه بخواهي داشته باشي و الان نداشته باشي؟

نه، هيچ آرزويي ندارم. براي همين هم مي‌خواهم بروم. با خودم مي‌گويم شايد اگر مكان زندگي‌ام را عوض كنم، اوضاع بهتر شود و زندگي‌ام كمي بالا پايين شود و من هم براي خودم آرزويي پيدا كنم.

گران‌ترين گوشي‌ها
2 ميليون تومان بابت رنگ طلا

ارزان‌ترين ماشين‌ها را – هرچقدر هم كوچك باشند – نمي‌شود توي جيب گذاشت اما آدم‌هايي پيدا مي‌شوند كه با پول خريد يكي از اين ماشين‌ها (مثلا رنو)، يك عدد گوشي تلفن همراه خفن خوشدست مي‌خرند و مي‌گذارند توي جيب بغلشان.

گران‌ترين گوشي موجود در بازار ايران – تا اين لحظه – 2 ميليون و 800 هزار تومان (آن هم با گارانتي متفرقه) قيمت دارد.

اين گوشي كه با عنوان تجاري Nokia 8800 Sirocco Gold در سال 2007 ميلادي به بازار عرضه شده، سيستم عامل ندارد و توان دوربين‌اش فقط 2 مگاپيكسل است.

اما ظاهرا رمز گران‌بودنش در همان كلمه Gold در مارك تجاري و رنگ طلايي‌اش است. از اين گوشي كه بگذري، با يك سقوط يك و نيم ميليوني در قيمت، مدل غيرطلايي همين گوشي نشسته كه يك ميليون و 160 هزار تومان بايد بابتش پول داد.

در كل، حدود 30 مدل از گوشي‌هاي تلفن همراهي كه در بازار ايران عرضه مي‌شوند، قيمتي بالاي 500هزار تومان دارند. بين اينها، بعد از 2 گوشي ركورددار اول، سوگلي بازار، يعني Nokia N95 است كه با 2 قيمت به فروش مي‌رود؛ با گارانتي اصلي، يك ميليون و 155 هزار تومان و  فرعي‌اش

 760 هزار تومان است! برگ برنده گوشي‌بازهايي كه N95 را مي‌گذارند توي جيب، داشتن همزمان دوربين 5 مگاپيكسلي همراه با تلفن همراه‌شان است.

 اما قبل از اينكه با مقايسه اين قيمت‌ها و موجودي جيبتان دچار افسردگي بشويد، اين نكته را هم بدانيد كه اينها، گوشي‌هاي خيلي گران جهان به حساب نمي‌آيند.

گران‌ترين گوشي موبايل، Diamond Crypto است كه يك ميليارد و 196 ميليون تومان قيمت دارد؛ علتش هم 50 قطعه الماس كمياب و طلاي 18 عيار مورد استفاده در بدنه‌اش است؛ يك جواهر تمام و كمال كه امكان تماس تلفني را هم مهيا مي‌كند. 

گران‌ترين غذاها
دراگون و بقيه جانورها
آسمان پرستاره، زمزمه دوست‌داشتني يك آهنگ قديمي، شهر با چراغ‌هاي روشن آرام‌آرام از شما فاصله مي‌گيرد، قرار نيست هيچ جنبنده‌اي آرامش شما را به هم بزند؛ بله شما در آسانسور تمام‌شيشه‌اي برج سفيد هستيد و قرار است يك شام رؤيايي در يك رستوران حسابي بخوريد.

البته جيب‌هايتان يا حساب بانكي‌تان پر پول است، چون در رستوراني كه در منوي آن پيش‌غذاي 122هزار توماني پيدا مي‌شود، هر كسي نمي‌تواند شام بخورد.

اينجا دور از زمين، روي تراس برج سفيد، تابستان رنگ ديگري دارد؛ نه از گرما خبري است، نه از خستگي يك روز طولاني كاري؛ آدم‌ها اينجا شاد و بي‌دغدغه‌اند. ظاهر عجيب و غريب ندارند اما روي لباس‌هايشان قيمت نمي‌تواني بگذاري.

آرامش عجيبي حكمفرماست. صداي ملايم موسيقي و خنده، گوش را نوازش مي‌دهد و چشم، از ديدن چراغ روشن خانه‌ها كه حالا انگار از ستاره‌ها هم دورترند سير نمي‌شود؛ اينجا به ستاره‌ها نزديك‌تري تا خانه‌ها.

براي اينكه بيشتر به ستاره‌ها نزديك شويد، نگاهي هم به منوي اين رستوران بيندازيد: (همه منو را نتوانستيم يادداشت كنيم، جالب‌هايش را نوشتيم)

فضا سنتي است؛ بر خيابان مفتح؛ رستوراني كه جلوي در ورودي، سيني دسرهاي مختلف را چيده است؛ دسرهاي اروپايي (انواع كارامل، ژله، پودينگ) و دسرهاي شهرهاي مختلف (انواع كلوچه و مرباي سنتي و شربت‌هاي سنتي ايراني كه انگار بيشتر براي جذب توريست است تا جذب مشتريان ايراني).

اينجا اگر با سر و وضع حسابي بيايي تحويلت مي‌گيرند، ليواني از آن شربت‌هاي بهشتي تعارفت مي‌كنند و مي‌گذارند روي صندلي‌هاي چوبي بنشيني. اينجا هم به جيب پرپول نياز دارد؛ البته منو مثل منوي قبلي سنگين نيست اما با دخل‌و‌خرج بيشتر آدم‌ها جور درنمي‌آيد: منو، بيشتر شامل غذاهاي سنتي است تا امروزي و كباب، غذاي غالب منو است.

مركز خريد گاندي را بيشتر به كافي‌شاپ‌هاي گرانقيمت‌اش مي‌شناسند تا رستوران. طبقه دوم مركز خريد با آن نماي سفيد و ايوان‌هاي زيبا، آدم را ياد ايتاليا مي‌اندازد اما در طبقه اول اين مركز خريد رستوراني هست كه به صادر كردن صورتحساب‌هاي عجيب و غريب مشهور است؛ رستوراني كه هيچ تابلويي ندارد و هر كسي نمي‌تواند آن را پيدا كند.

رنگ غالب دكوراسيون رستوران، سفيد و قهوه‌اي سوخته است. روي ميزهاي قهوه‌اي بشقاب‌هاي سفيد و انواع كارد و چنگال چيده‌اند، بوي ملايم گل‌هاي وحشي مي‌آيد، فضا حسابي براي خوردن يك شام خوب جذاب است؛ البته فقط تا وقتي كه صورتحساب را بياورند خدمت‌تان! اين هم چند نمونه‌اش:
نوع و قيمت
سالاد سبزيجات و ماكاروني               5000 تومان
برنج سرد و تخم‌مرغ                         2000 تومان
كباب سفارشي پيزولا مخصوص تبريز    19500تومان
چلوكباب فوق‌ممتاز سهند                20500 تومان
چلوكباب ممتاز                             17200 تومان
خاويار درياي خزر با اردور                122000 تومان
استيك شترمرغ                            18450 تومان
بشقاب دريايي                             21850 تومان
لابستر مخصوص                           36500 تومان
صدف سبزيجات                            22500 تومان
قزل‌آلا                                        24850 تومان

گران‌ترين شماره‌ها
اعداد جادويي
دنياي ميليونرها و بچه پولدارها هم براي خودش دنيايي است. از آن طرف اعلام پرداخت وام‌هاي يك ميليون توماني به زوج‌هاي جوان، صف‌هاي يك كيلومتري درست مي‌كند و دست آخر هم خيلي‌ها دستشان از اين وام يك ميليون توماني كوتاه مي‌ماند و از طرف ديگر يكي50 ميليون تومان مي‌دهد كه چي؟ كه يك شماره رند بخرد.

شركت مخابرات از نتايج اولين مزايده شماره‌هاي رند موبايل آن‌چنان شگفت‌زده شد كه شروع كرد به جمع كردن شماره‌هاي رند دولتي. وقتي مي‌شود قيمت پايه شماره رندي مثل 123456789 را 500 ميليون تومان گذاشت و اميدوار بود كه تا 600 ميليون تومان هم فروش برود، چرا اين شماره، دست يكي از كارمندان مخابرات باشد؟

«اين خط تحت هيچ شرايطي به فروش نمي‌رسد؛ در صورتي كه خط خود را روي اين شماره دايورت كرده‌ايد هر چه سريع‌تر از اين حالت خارج كنيد؛ در غير اين صورت به بازرسي مخابرات شكايت مي‌شود.»(!)

صاحب شماره تلفن 1111111-0912 اين پيام را روي پيغامگير موبايل‌اش گذاشته و رسما خودش را از پاسخگويي به خيل مزاحمان يا مشتاقان خريد اين خط، خلاص كرده.

با خيلي از اين خط‌هاي رند كه تماس بگيريد، مي‌بينيد كه يا خاموش‌ هستند يا چنين پيغامي روي آنهاست. كمتر خط تا اين حد رندي را مي‌توانيد پيدا كنيد كه دستگاهش روشن باشد و صاحبش پاسخگو. اصولا بعضي‌ها اين خط‌ها را براي استفاده كردن نمي‌خرند؛ بالاخره داشتن كلكسيوني چندصد ميليون توماني از خط‌هاي رند هم براي خودش عالمي است.

نااميد نمي‌شويم. شماره ديوانه‌كننده 0912،  هفت تا 7 را مي‌گيريم، خاموش است. 2444444-0912 را مي‌گيريم، جوابگو نيست اما ساعتي بعد زنگ مي‌زند و سؤال مي‌كند كه براي چي زنگ زده بوديم. مي‌گوييم مي‌خواستيم بدانيم خطش را چند خريده.  مي‌گويد 10 ميليون تومان.

فروشي هم هست؟ «بله، 30 ميليون»! بعد هم توضيح مي‌دهد كه بستگي دارد چقدر بخواهيم مايه بگذاريم. خط‌هاي رند زيادي سراغ دارد و كاشف به عمل مي‌آيد همان خط رؤيايي 7777777-0912 هم دست خودش است. 150 ميليون تومان ناقابل هم قيمت پيشنهادي‌اش است. (قابل توجه  عشق شماره‌هاي رند و بچه‌مايه‌دارها).

مغناطيس بازار پررونق شماره‌هاي رند آن‌قدر پركشش و گيرا هست كه بعضي‌ها را دچار توهم«خود رندبيني» كند و آگهي‌هاي عجيب و غريبي براي شماره‌هاي زاقارتشان بدهند؛ شماره‌هاي غيررندي كه صاحبانشان خودشان را مي‌كشند تا با مجزا نوشتن و تفكيك كردن عددهاي خطشان، اين توهم را به وجود بياورند كه شماره‌شان رند است. به روي خودشان هم نمي‌آورند و مثلا كنارش مي‌زنند« فقط 3 ميليون تومان!».

گران‌ترين ساعت‌ها
عقربه‌هايي به قيمت ماكسيما
همه ساعت‌ها يك كار انجام مي‌دهند؛ آنها با دو عقربه‌شان زمان روزانه را مشخص مي‌كنند. ولي انگار بعضي از ساعت‌ها براي انجام اين كار و برخي خدمات جانبي، پول بيشتري مي‌خواهند.

ساعت تيسوت در سبك كلاسيك، 100 هزار تا 300 هزار و در سبك اسپرت 250 تا
 600 هزار تومان قيمت دارد. اين ازجمله ارزان‌ترين مارك‌ها در نوع خود است. بوچي بين 400 هزار تا يك ميليون تومان و بوم مرسيه كه رتبه بالاتري نسبت به بقيه دارد بين يك تا ده ميليون تومان فروخته مي‌شود.

اين ارقام اگرچه بالا هستند ولي بالاترين قيمت موجود در ايران نيستند. اگر مي‌خواهيد تمام پول‌هاي قابل شمارش را به مچ دست‌تان آويزان كنيد بايد به فهرست فوق، مارك آخر را هم اضافه كنيد؛ ساعت رادو  تا 30 ميليون تومان هم قيمت‌گذاري شده است؛ معادل 4-3 خودرو معمولي.

البته اين نكته را هم بايد درنظر داشت كه تمام قيمت‌هاي بالا مربوط به ساعت‌هاي مردانه هستند. ساعت‌هاي زنانه همين مارك‌ها در چند سطح مختلف با نگين‌هاي برليان تزئين شده‌اند كه ارزش آنها را به صورت نامحدود بالا مي‌برند.اين ساعت‌هاي اغلب سوئيسي، در ايران نمايندگي‌هاي متفاوتي دارند كه معمولا بيشتر از يك مارك را پشتيباني مي‌كنند اما هر دفتر نمايندگي، ابتدا خود را به نام گران‌ترين مارك معرفي مي‌كند.

گران‌ترين لباس‌ها
نه، همين لباس زيباست…
قيمت كت و شلوار مانند ديگر پوشاك در ميان ادعاهاي اثبات نشده شناور است.
اگر با بازار لباس‌هاي اسپرت آشنا باشيد حتما به پاساژهايي رفت و آمد داشته‌ايد كه در آنها 10 مغازه يك برند را عرضه مي‌كنند و همه مدعي هستند كه جنس اصلي را در اختيار دارند. مغازه‌هاي فروش كت و شلوار هم از همين گروه هستند و اگرچه برگه‌هاي نمايندگي انحصاري خود را به ديوار بالاي صندوق نصب كرده‌اند ولي هيچ دليلي وجود ندارد كه واقعا فروشنده انحصاري باشند.

معمولا هيچ قيمتي روي اجناس نصب نشده و فروشنده باتوجه به لباسي كه خريدار به تن دارد قيمت را بالا و پايين مي‌برد. قيمت كت و شلوار كه در محل سنتي خود، خيابان باب‌همايون،  بين 50 تا 150 هزار تومان در نوسان است، در مغازه‌هاي شمالي‌تر، از 200 هزار تومان آغاز مي‌شود و به نسبت استعداد فروشنده و جيب خريدار تا 500 و حتي 700 هزار تومان هم بالا مي‌رود.

اجناس توليدشده در شركت‌هاي ايراني كه اخيرا هم افزايش قيمت پيدا كرده‌اند. نهايتا 500 هزار تومان قيمت دارند. از يك ميليون به بالا، عرصه خودنمايي اجناس خارجي است.

در سطوح بالا رقابت تنگاتنگي ميان مارك‌هايي مثل پيركاردين يا جيواني جنتيل جريان دارد. بعضي مغازه‌ها نمايندگي خود را – بر فرض كه اصل باشد – نه از كشور اصلي بلكه از دفتر استانبول، دوبي يا حتي دفاتر مستقر در چين و تايوان دريافت كرده‌اند.

تمام مارك‌ها نسخه اصلي و بدلي دارند و از آنجا كه برچسب مارك‌ها به صورت متري در بازار فروخته مي‌شود اين اصالت تنها براي اهل فن قابل تشخيص است.

مي‌خواستم زندگي‌ام مثل مردم باشد
حميد مهندس نرم‌افزار كامپيوتر از دانشگاه اميركبير است و  سه‌سالي مي‌شود كه ازدواج كرده. او الان براي يك شركت خصوصي در عرصه لبنيات برنامه‌نويسي مي‌كند. خانوادة او جزو آن دسته‌اي هستند كه پول خرج كردن برايشان كاري ندارد اما اين آقاي مهندس تصميم گرفته قيد پول خانواده را بزندو دستش را توي جيب خودش بكند؛ حتي اگر حقوق مهندسي خيلي تعريفي نداشته باشد.

  •  كدامش بهتر است؛ زندگي بچه‌‌مايه‌داري يا زندگي معمولي؟

ببينيد؛ هر كدامشان حال و هواي خودشان را دارند. يك خوبي‌هايي دارند و يك بدي‌هايي. يك راحتي‌ها و يك سختي‌هايي.

 سختي؟ واقعا؟

بگذار اين‌طوري بگويم. من دوست نداشتم كه دوستانم بفهمند وضعيت مالي باباي من چطوري است.

  •   چرا؟ مگر اشكالي داشت؟ مگر خلاف بود؟

نه،  ولي واقعيتش اين است كه روي مردم تاثير مي‌گذارد. مثلا بعد از اينكه بعضي بچه‌ها پايشان به خانه ما باز شد و وضعيت خانوادگي ما گوش به گوش و دهان به دهان چرخيد، دوستان قديمي من 3 دسته شدند؛ يك دسته به من چپ‌چپ نگاه كردند و آرام آرام رابطه‌شان را كمتر و حتي قطع كردند.

تعداد اين آدم‌ها كم نبود. دسته دوم برعكس، كلي رفاقتشان بيشتر شد. اينها كمتر از قبلي‌ها بودند ولي باز هم تعدادشان كم نبود. يك گروه سومي هم بودند كه خيلي تعدادشان كم بود و فهميدن اين قضيه تغيير خاصي در رابطه‌شان ايجاد نكرد.

  •  انصافا زندگي مايه‌داري راحت‌‌تر نيست؟

چرا، خيلي هم راحت‌تر است. من همين الان هم واقعا نمي‌دانم كساني كه درآمدشان زير 400-300 هزار تومان در ماه است، زندگي‌شان را چطوري مي‌چرخانند! واقعيتش اين است كه وقتي پول نداري، هزار تا مصيبت داري؛ از خرج خورد و خوراك بگير تا لباس و دوا و درمان و حتي تفريح و مسافرت.

  •   اصلا  يك بچه‌مايه‌دار چطوري پول‌هايش را خرج مي‌كند؟

پول خرج كردن روحيه خاصي مي‌خواهد. اگر روحيه‌اش را داشته باشي خرجش كاري ندارد.

  •  روحيه خرج كردن يعني چي؟

ببينيد، من يك برادر دارم ولي روحيه‌مان زمين تا آسمان با هم فرق دارد. داداش من عشقش از صبح تا شب با ماشينش اين‌ور و آن‌ور ويراژ دادن است. هر روز كه به اتاقش سر بزني چند تا چيز جديد پيدا مي‌كني كه براي خودش خريده است. رفقايش هم كه از كنار او به نان و نوا مي‌رسند.

  •   برادرت روزي چقدر خرج مي‌كند؟

ببينيد، بعضي خرج‌ها روزانه نيست؛ مثلا قيمت سيستم صوتي‌اي كه داداشم روي زانتيايش بسته، 6-5 ميليون تومان است، يا مثلا داداشم چون خيلي عشق تكنولوژي و دستگاه‌هاي صوتي و تصويري است، گوشي موبايلش، مدل لپ‌تاپ‌اش و همه اين جور وسايلش هر چند وقت يك بار بايد عوض شود و جديدترين مدل بازار را بايد بخرد. من روحيه‌ام به اين چيزها نمي‌خورد. نه اينكه خوشم نيايد ها! نه، من هم عشق كامپيوتر هستم. اصلا موقع كنكور هم به عشق نرم‌افزار درس مي‌خواندم ولي آن مدل زندگي به من حال نمي‌داد؛ يعني هم حال مي‌داد، هم حال مي‌گرفت.

  •  اگر بخواهي بدون شعار و كليشه و اين‌جور چيزها حرف بزني، آن مدل زندگي بهتر بود يا اين‌جوري؟

بهتر يا بدتر بودنش را واقعا نمي‌دانم. خدايي‌اش خودم هم تويش مانده‌ام. اينكه آن سبك راحت‌تر بود و اين‌طوري سخت‌تر است را مطمئنم، ولي اينكه كدام بهتر بود را نمي‌دانم. شايد همان‌طور كه گفتم بستگي دارد به روحيه آدم. اگر بتواني با آن كنار بيايي، آن‌طوري، هم راحت‌تر است، هم بهتر ولي اگر نتواني كنار بيايي، اذيت مي‌شوي.

  •   اذيت مي‌شوي يعني چي؟

يعني اينكه به تو سخت مي‌گذرد. مثلا مي‌دانيد پدر من براي اينكه در مراسم عقد من توي هتل 5 ستاره، سر ميز شام گوسفند درسته باشد، چه قشقرقي به پا كرد؟ خب، من تحمل اين چيزها را نداشتم، اعصابم از اين دعواها خرد مي‌شد، حالم به هم مي‌‌خورد. اين دعواها را مسخره مي‌دانستم اما براي پدر و مادر من خيلي مهم بود. اصرار داشتند كه دوتا گوسفند درسته كباب شده بايد سر ميز باشد وگرنه آبرويشان مي‌رود و تحقير مي‌شوند.

براي مراسم عروسي كلي دنبال گران‌ترين و باكلاس‌ترين و دهن‌پركن‌ترين هتل تهران گشتند تا كم نياورند. بعد از عروسي يك گروه كنسرت با همه تجهيزات آوردند جلوي در خانه و تا نصف شب كل محله را به هم ريختند.

فقط 10 ميليون تومان براي يك شب به يك گروه موسيقي 15 نفره دادند، آن هم در سال 83. 10 ميليون آن موقع را حساب كنيد ببينيد حالا چقدر مي‌شود؛ فقط براي يك شب؛ يك شب هم نه براي 2 ساعت.

اما داداش من كلي با آن حال كرده بود. از حالا هم توي فكر اين است كه يك عروسي بگيرد كه پوز عروسي من را بزند. روحيه‌اش اين‌طوري است. با اين چيزها حال مي‌كند. اين چيزها برايش خيلي مهم است.  من خيلي وقت‌ها با خودم فكر مي‌كنم و مطمئنم خيلي از آنهايي كه آرزوي اين همه پول را دارند، نمي‌‌توانند اين‌طوري زندگي كنند.

  •   در يك جمله مي‌تواني عيب زندگي مايه‌داري را بگويي؟

زندگي‌ات مثل مردم نيست.

  •  مگر اشكالي دارد؟

خب، تو از مردم خواهي‌نخواهي جدا مي‌شوي. حتي خيلي وقت‌ها نگاهت نسبت به آنها عوض مي‌شود و حتي نمي‌تواني شرايط آنها را درك كني.

  •  نگاه مردم به آدم‌هاي مايه‌دارچطوري است؟

نگاه قشنگي نيست. اصلا مردم ما كمتر به هم قشنگ نگاه مي‌كنند. بيشتر مردم يك جوري نگاه مي‌كنند كه انگار اصلا تو آدم نيستي. انگار ارث باباي آنها را دزديده‌اي يا جنايت كرده‌اي.

  •  اين نگاه دوطرفه نيست؟

چرا، خيلي از پولدارها هم مردم را آدم حساب نمي‌كنند. انگار با يك مشت گداگشنه بي‌فرهنگ و مفت‌خور طرفند.

  •   نمي‌شود هم پولدار بود، هم به فكر مردم بود و هم به آنهايي كه نياز دارند كمك كرد؟

چرا.

  •  خب، تو مايه‌دار باش، از پدرت پول بگير ولي دنبال اين چيز‌ها نباش.

ولي اين‌طوري كه نمي‌شود. من مثل داداشم نيستم كه مفت مفت پول بگيرم.

پولداري جاهلي

1. می‌گویند  وقتي ثروتمندان عرب  در عهد جاهلیت به هم می‌رسیده‌اند، از آخرین خرج‌هایشان و اینکه چقدر برای خدایان‌شان قربانی کرده‌اند و از طلاها و زن‌ها و کنیزهایشان می‌گفته‌اند و فخر می‌فروخته‌اند و به قول خودمان پز می‌داده‌اند.

به خاطر همین کارها‌شان بوده است که سوره تکاثر نازل می‌شود؛ «الهکم التّکاثُر. حتی زُرتُم المقابر»؛  تفاخرو به رخ‌کشیدن، شما را به خود سرگرم کرد تا آنجا که به سراغ قبرها(مرده‌ها) رفتید.

۲. قبل از این گزارش فکر می‌کردم آدم‌هایی که در پاساژ فلان خرید می‌کنند و آرایشگاه بهمان می‌روند و لباس مارک چنان می‌پوشند  یا واقعا بی‌شعورند یا برایشان مهم نیست که دیگران در مورد شعورشان چه نظری داشته باشند. اما راستش را بخواهید این طور نيست. علت پول دور ریختن خیلی از این آدم‌ها چیز ساده‌ای است. همان چیزی است که به آن می‌گویند«لارج بودن». و این لارج بودن و لردی خرج کردن، تمام لذتش در این است که برای در و همسایه و دوست و آشنا تعریفش کنی و چشم‌های براقشان را تماشا کنی؛ همان تكاثر.

۳. الهکم التّکاثر.

حالا نوبت نمايش است
گفتن ندارد كه ميل به منحصر به فرد بودن، «تا»‌نداشتن و يگانه بودن، يك ميل خيلي طبيعي است؛ طوري كه اگر كسي ادعا كند كه اين ميل در وجودش نيست، مي‌شود چپ چپ نگاهش كرد و به صداقتش شك برد. همه و همه- چه آدم‌هاي خيلي معمولي و چه آدم‌هاي ظاهرا پيچيده- سعي مي‌كنند در برخوردهاي ريز و درشت اجتماعي‌شان «بدرخشند» و كاري كنند كه نسبت به بقيه «متفاوت» به نظر برسند يا صاحب هويت ويژه و منحصر به فردي پنداشته شوند. 

و البته آن سوي سكه را هم در نظر داشته باشيد؛ همان قدر كه ميل منحصر به فرد شدن، ميل جدي‌اي است، در برابرش ميل ديگري به نام «شكل بقيه به نظر آمدن» هم عرض‌اندام مي‌كند؛ آدم‌ها دوست ندارند (و البته نمي‌توانند) آن قدرها هم متفاوت‌تر از بقيه به نظر برسند چرا كه بيش از حد متفاوت بودن، احساس تك و تنها شدن و دور افتادگي از بقيه، باعث وحشت آدميزاد و آزارش مي‌شود.

اما داستان همين جا تمام نمي‌شود؛ اين ميل به منحصر به فرد بودن، مثل هر ميل ديگري مي‌تواند به سالم‌ترين شكلش ارضا شود. از طرفي كمي بي‌احتياطي در مواجهه با اين ميل، مي‌تواند كار دست آدم بدهد ؛ اگر «منحصر به فرد بودن به هر قيمتي» خودش تبديل به هدف شود، آن وقت با وضعيت عجيب و غريب و نامتعادلي روبه‌رو خواهيم شد؛ همه وارد بازي ديوانه‌وار و بي‌پاياني مي‌شويم كه در آن هر كاري براي منحصر به فرد شدن و متفاوت شدن از بقيه، مجاز شناخته خواهد شد؛‌يك جنون واقعي.

تورشتاین وبلن- جامعه‌شناس آمریكایی- یكی از اولین آدم‌هایی بود كه گوشی دستش بود كه چی به چی است. او در 1899 مهم‌ترین اثرش «نظریه طبقه مرفه»- را نوشت و در آن به بهترین شكل ممكن نشان داد كه این میل به «منحصر به فرد بودن و متمایز بودن از بقیه به هر قیمت»می‌تواند بشر را به چه جاهای خطرناكی بكشاند.

مطالعات وبلن با اینكه در اصل روی پولداران نوكیسه آمریكا در اواخر قرن نوزدهم صورت گرفته بود ولی آن‌قدر نتایج  همه‌شمولی در برداشت كه هنوز   می‌شود با آنها كلی از مسائل مربوط به مایه‌داری و سرمایه‌داری اینجا و هر جای دیگر را فهمید.

چیزی كه برای وبلن از بقیه جالب‌تر بود، الگوهای مصرف موجود در جامعه بود. از نظر او طبقه مرفه (بورژوا) برای به رخ‌كشیدن تمایز خود و اثبات برتری خود بر سایر طبقات جامعه، سعی می‌كرد الگوی تازه‌ای از مصرف- كه وبلن اسمش را «مصرف تظاهری» (همان چشم وهم‌چشمی خودمان) می‌گذاشت- را به كار ببندد.

داشتن مال و منال برای طبقه مرفه به تنهایی كافی نبود و این طبقه برای اینكه توی سر بقیه طبقات بزند و ممتاز بودنش را به رخ بكشد، می‌بایست ماحصل این ثروت را در انظار عمومی به نمایش می‌گذاشت. برای اعضای این طبقه دیگر نیاز‌های اولیه زندگی حل شده بود و حالا آنها باید لارج بودن خودشان را به بقیه (از جمله اعضای طبقه خودشان) ثابت می‌كردند. وبلن به كنایه می‌نویسد: «برای كسب اعتبار باید ولخرجی كرد. با مصرف در حدود ضرورت زندگی شایستگی به دست نمی‌آید».

مثلا طبقه مرفه سعی می‌كرد در مسابقه«چشم و هم‌چشمی» تا آنجا كه می‌تواند مهمانی‌ها و مجالس باشكوه‌تری برگزار كند و حسابی بریز و بپاش راه بیندازد تا چشم همه بزند بیرون و همه به یكتایی این طبقه پی ببرند؛ یا برای پركردن اوقات فراغت‌اش می‌رفت سراغ غیرمتعارف‌ترین و غیرمرسوم‌ترین سرگرمی‌ها.

اینجا دیگر خود سرگرمی مهم نبود، تاكید روی اینكه ما به عنوان طبقه برتر چنین تفریحات متفاوتی داریم حرف اول را می‌زد؛ یا نوع كالاهایی كه اضافه بر سازمان مصرف می‌كردند، بیانگر هویت اجتماعی ویژه‌شان بود.

اصطلاح كلیدی دیگري در آثار وبلن «تن‌آسایی تظاهری» بود. اعضای طبقه مرفه برای ایجاد حس منحصر به فرد بودن و تمایز، حتما كه نباید كاری می‌كردند؛ می‌توانستند دست روی دست هم بگذارند و كاری نكنند! آخر می‌دانید، اصلا كار كردن دون شأن آنها به حساب می‌آمد. وبلن می‌نویسد: «(از نظر آنها) كار همواره با احساس حقارت و فرمانبرداری از یك بالادست آمیخته است. بنابراین كار نشانه‌ای از فرودستی است».

اگر كسی از طبقه مرفه برای پول‌درآوردن به آب و آتش می‌زد، اصلا نشانه خوبی نبود و می‌شد یكی، لنگه اعضای طبقات پایین‌تر . تن‌آسایی به گویاترین شكل، بی‌نیازی فرد را نشان می‌داد و به همه حالی می‌كرد كه او آن‌ قدر پول از پارویش بالا می‌رود كه محتاج این در و آن در زدن نيست. برای همین، نمایش تن‌آسایی و وانمود كردن به شكم سیری، از اركان مهم برای ایجاد تمایز و خط‌كشی با بقیه طبقه‌ها بود.

این 2 اصطلاحی كه وبلن به ما داد (یعنی «مصرف تظاهری» و «تن‌آسایی تظاهری»)، هنوز می‌تواند كلید‌های خوب و دریچه‌ای باشد به دنیای مایه‌دارهای همه جای دنیا. سال‌ها از مرگ وبلن گذشته اما آنها هنوز آن بیرون دارند نمایش می‌دهند؛ نمایش ولخرجی و تنبلی از فرط پولداری.