ای نجیب . . .
اي نجيب از تن اين جاده كور ، سايه خسته و تنهامو بگير
دعوتم كن به صداقت به بهار ، از من اين سردي دستامو بگير
اي نجيب مهربون چشماي تو ، حرمت اوجو به آسمون ميدن
دعوتم كن به همه پنجره ها ، كه پريدنو به من نشون ميدن
تو تنت عاطفه ي گندمزار ، تو بلور خنده هات بوي گلاب
تو صداي رويش دوباره اي ، واسه گلبرگاي پرپر روي آب
اي نجيب از تن اين جاده كور ، سايه خسته و تنهامو بگير
دعوتم كن به صداقت به بهار ، از من اين سردي دستامو بگير
من يه تنها يه پريشون يه غريب ، ميكشم سايه مو رو سنگاي سخت
پرم از خاطره ي دربدري ، مثل افتادن برگ از يه درخت
پيرهن من نه سفيده نه سياه ، سينه ريزم نه از آهن نه طلا
دعوتم كن توي چشمات به حرير ، يا تو دستات به غرور مخملا
عاشق وسوسه ي سياهيه ، دل من با همه بي گناهياش
دعوتم كن به همون ماه نجيب ، كه شبو دوست داره با سياهياش
اي نجيب از تن اين جاده كور ، سايه خسته و تنهامو بگير
دعوتم كن به صداقت به بهار ، از من اين سردي دستامو بگي
شاعر : (نتوانستم نام شاعر را بیابم)!

سلام و درود فراوان بر بازدید کنندگان محترم .